بدا به حال آنهائي كه فكر مي كنند جنبش‌ها چادرند!

 

ناصر اصغري

 

طبقه حاكمه هيچ زماني به اندازه امروز در بحران نبوده است. اين بحران از سالها پيش شروع شده و امروزه به ديوانه از قفس پريده شباهت پيدا كرده است. تاچر، پينوشه و ريگان را هم آوردند كه تزهاي رياضت كشي مكتب اقتصادي شيكاگو را برايشان پياده كنند، اما كارساز نبوده است. ديگر مكارتي مانندي هم كارساز نمي تواند باشد. هيچ دوره اي از تاريخ سرمايه داري، دو طبقه به اندازه امروز خود را دشمن همديگر ندانسته اند. هيچ كس، با هيچ عنواني ديگر قادر به بزك كردن چهره كريه سيستم قتل و كشتار و فقر سرمايه داري نيست. ٨٠ درصد از جامعه يك ميلياردي هند روزانه با كمتر از ٥٠ سنت زندگي مي گذرانند. درآمد ١٠٠ خانواده آن كشور به اندازه توليد ناخالص ملي يك چهارم آن جامعه است. درآمد ٤٠٠ خانواده آمريكا به اندازه نصف توليد ناخالص ملي آن كشور است. هر كسي به خود جرأت داده و از آن دفاع كرده، شرمسار و وقيح از آن بيرون آمده است. دنيا را به قهقرا به معناي واقعي رانده اند. جهان در هيچ دوره اي به اندازه امروز شاهد اعتراض نبوده است. حتي انقلابات ١٨٤٨ اروپا هم به وسعت انقلابات و اعتراضات دنياي امروز نبود. اوج اين اعتراضات، "جنبش اشغال" كه با "اشغال وال استريت" شروع آن زده شد، بوده است. در بخش وسيعي از دنيا در هر جائي كه امكان گردهمآيي بود، چادرهائي به عنوان سمبل اعتراض در پاركها و مياديني بالا رفتند و مورد حمايت بخش وسيعي از جامعه قرار گرفتند. در اين باره زياد گفته و نوشته ايم.

اين سمبل‌هاي اعتراض (چادرها) اما در چند روز اخير با حمله سازمان يافته پليس و توطئه و تباني شهرداري‌ها و مقامات بلندپايه دولت‌هاي محلي و مركزي، مورد حمله قرار گرفته اند. حمله كرده و مردم معترضي كه آن پاركها را به نشانه اعتراض و سمبليك به اشغال خود در آورده بودند، از آنجاها رانده و چادرها را برچيدند. غافل از اينكه جنبشها تعدادي چادر نيستند! انقلابات را نمي شود با راندن چند صد نفر از مكان مشخصي، و پاره و غضب كردن چند ده چادر سركوب كرد و به عقب راند! جنبشها ريشه عميقي در قلب جامعه دارند. حركاتي مثل "جنبش اشغال" تنها نوك اين كوه يخ هستند.

 

اسطوره ها فرو مي ريزند

متأسفانه مبارزه طبقاتي، جنگ و دعواي روبرو و مستقيم دو طبقه متخاصم اصلي جامعه، طبقه كارگر و بورژوازي نيست. بورژوازي همچون قورباغه اي است كه در شكل و شمايل قناري‌ي زيبا به جامعه انداخته مي شود. توسط موعظه كنندگان، ژورناليستها، اساتيد دانشگاهها و ده ها و صدها نوع ديگر از "از ما بهتران"ها.

ادامه سر پا ماندن جامعه طبقاتي و بخصوص جامعه طبقاتي سرمايه داري، مديون اسطوره هائي است كه امروز يكي پس از ديگري فرومي ريزند. دادگاه هايش بعنوان ارگان عدالت در جامعه به ٩٩ درصدي ها حقنه مي شود. پليسش بعنوان نگهبانان و حافظين امنيت ٩٩ درصدي ها جا زده مي شوند. دانشگاههايش را بعنوان مراكز تعليم و تربيت متشخصين و عالمين به ما مي فروشند. آخوند و پاپ و خاخام و ارواح آن چنيني، بعنوان رابط فرد و خدا به همان فرد انداخته مي شوند.

ديديم كه صف كشيدند اين معلمين متشخص دانشگاهها كه اعتراض ٩٩ درصدي ها را تكفير كنند. پليس از كنار فرياد كمك زنان و تجاوز به كودكان رد شد و به معترضين "جنبش اشغال" حمله كرد. قضات كارهاي عادي خود را تعديل و يا تعطيل كرده و به امر مهمتر "بازگرداندن پاركها به پرداخت كنندگان ماليات" پرداختند! مشغول تهيه و تنظيم و صدور احكام اخراج معترضين از آن پاركها و دستگيري فعالين اين جنبش شدند.

اما هيچ جائي مثل نيويورك و شب حمله پليس به فعالين جنبش اشغال وال استريت چهره دروغين احترام به قانون را افشا نكرد. در ساعت ٦ و نيم صبح، يكي از قضات دادگاه عالي نيويورك حكمي براي عدم حمله به معترضين پارك صادر كرد، اما پليس و شهرداري نيويورك، كه فرياد اطاعت از قانونشان گوش فلك را كر كرده است، به اين حكم قاضي خودشان بي اعتنائي كرده و چادرهاي فعالين جنبش اشغال وال استريت را جمع آوري كرده و خود آنجا را اشغال كردند!

 

كارگران و جنبش اشغال

نقش كارگران و جنبش كارگري در رابطه با "جنبش اشغال" مقاله ديگر و مفصلتري را مي طلبد. اينجا به ٢ ـ ٣ نكته لازم است كه اشاراتي بكنيم. اين جنبش، جنبش "ما" عليه "آنها"ست. جنبش ٩٩ درصدي ها عليه ١ درصدي ها. جنبش طبقه كارگر عليه بورژوازي است. طبقه اي بينابيني و يا بين اين دو طبقه ديگر نداريم و به درست به آنچه كه "طبقه متوسط" خوانده مي شود، "افسانه" مي گويند. اگر استارت اين جنبش توسط رهبران اتحاديه ها زده نشد و يا آنها در سازماندهي و رهبري آن دست بالا و يا حتي مي شود گفت دستي ندارند، نه تنها از اين واقعيت نمي كاهد كه اين جنبش طبقه كارگر است، بلكه بر واقعيت ديگري صحه مي گذارد كه پايه هاي تشكل‌هاي موجود جنبش كارگري، متعلق به اين جنبش است و بخش اعظم فعالين جلوي صف اين جنبش، فعالين چپ و سوسياليست تشكل‌هاي فوق الذكرند. از آنجا كه رهبران شناخته شده تشكل‌هاي موجود كارگري ـ شناخته شده از اين بابت كه بخشي و پادوهائي از بدنه ١ درصد بوده اند ـ مي خواهند با ٩٩ درصدي ها تداعي بشوند و كساني چون شارون بارو، دبير كنفدراسيون سراسري اتحاديه هاي كارگري و ريچارد ترامكا، رئيس فدراسيون كار آمريكا پيام همبستگي به تظاهركنندگان "جنبش اشغال" در نيويورك مي فرستند، نشان از اين دارد كه هسته اصلي اين جنبش و سازماندهندگان اصلي اين جنبش، اين رؤسا را به دنبال اين جنبش كشيده است. اينها تونس را به ياد دارند كه چگونه بدنه اتحاديه هاي كارگري بن علي را در مخمصه قرار داده بود، در حاليكه رهبران اتحاديه هاي كارگري در نظر داشتند با او كنار بيايند. مصر را در مقابل چشمانشان دارند كه چگونه طبقه كارگر براي زدن ضربه كاري به مبارك، وارد ميدان شد. انقلاب ١٩٧٩ ايران را به ياد دارند كه چگونه كارگران با اعتصابات سراسري خود سرنگوني حكومت پهلوي را تسريع كرد. اينها بقول معروف مي خواهند در سمت درست تاريخ قرار داشته باشند. جز تعدادي پليس از نوع شعبان بي مخها و رؤسايشان، اكنون ديگر همه مي دانند كه "جنبشها فقط چند عدد چادر نيستند"!

١٩ نوامبر ٢٠١١